ظهور کن ای همه عدالت...
286-5.jpg

از تو می‌گویم که ماه و مهر به اشاره چشمان تو می‌چرخند و ستاره‌ها هم نقش شب‌های تنهایی‌ات هستند.

 

 آنگاه که غم دل با چاه می‌گویی و فریاد‌هایت را به کوه و بیابان می‌سپاری، از تو می‌گویم که بلندای وجودت همه کوه‌ها را تا همیشه بودن در برابرت به تعظیم وا داشته و دریا با همه عظمت و سخاوتش تنها تصویر کوچکی از مهربانی و بزرگی است.

تو آن سرو بلندی که خورشید برای تو می‌درخشد و باران زیبایی و طراوتش را به تو پیشکش می‌کند و برای تو می‌بارد و تمام گل‌های زیبای جهان نازکش یک نگاه زیبایی نرگس چشمانت هستند.

می‌گویند وقتی تو بیایی این دنیا نه دیگر این دنیاست که فزونی ظلم و بی‌عدالتی‌اش دلم را به تنگ آورده است و از بودن خسته‌ام می‌کند و این آدم‌ها نه این‌هایی‌ هستند که به بت پرستی‌های گوناگون عادت کرده‌اند و به نان و نامی دلشان می‌سازد، می‌خواهم بگویم بت‌های مدرن امروز دیگر چون لات وعزی که پدرت از کعبه که حرم حرمت خدا بود، بیرونشان کرد، نیستند، بت‌های امروز که از در و دیوار کعبه دل که حریم عشق خداست، آویزان شدند، آنقدر زیاد و رنگارنگ‌ هستند که حتی خود آدم‌ها از کثرت آنها خسته می‌شوند و بی‌پناه می‌گویند تو که بیایی تبر پدرانت را به دوش می‌گیری و هرچه خدایان شکستنی و دروغین است را از کعبه دل ساقط می‌کنی.

وقتی بیایی آنقدر به آدم‌ها سخاوت یاد می‌دهی که فقیر روزی خود را از جیب ثروتمند برمی دارد، بدون این که ممانعت کند و مهربانی را آنقدر ارزان می‌کنی که هر جا و در هر کوی و بازاری یافت می‌شود.

وقتی بیایی سهم من از همه چیز آنقدر کم نیست، اصلا تو می‌آیی تا سهم ما را از همه چیز تکمیل کنی.

گفته‌اند در دوران ظهور تو اگر علم را ۲۷ حرف فرض کنیم و تا قبل از تو تمام علوم مکشوف به اندازه دو حرف است و در دوران حکومت تو آن ۲۵ حرف دیگر معلوم می‌شوند، می‌گویند تو همه‌ی گنج‌های نهفته را استخراج می‌کنی.

 

در زمان تو دیگر هیچ گزینه‌ای وجود نخواهد داشت و گفته‌اند در زمان تو در این دنیایی که اکنون هر هشت ثانیه یک قتل و هر ۹ ثانیه یک جنایت جنسی صوت می‌گیرد، آنقدر امنیت به وجود می‌آید که اگر زنی جوان با طبقی از طلا از این سر دنیا به آن سر دنیا برود، کمترین تهدیدی علیه او نمی‌شوند.

گفته‌اند تو که بیایی و بر مسند حکومت بنشینی، به شیوه علی(‌ع) با کارگزاران حکومت خویش بسیار سختگیر و با مردم بسیار رئوف و مهربان بوده و ترازوی عدالت حتی ذره‌ای از حق را فروگذار نمی‌کند.

تو می‌آیی و من منتظر آمدنت هستم، همچنانکه مادرت هم هنوز در انتظار ظهورت است نه برای آنکه انتقام سیلی‌اش را بگیری، بلکه برای آنکه بیایی و انسانیت را نجات دهی. برای آنکه طعم خوش عدالت را به کام تلخ بشریت بچشانی و برای آنکه رسالت رسول عشق را به سرانجام برسانی.

تو می‌آیی نه برای آنکه انتقام رنج‌های قبیله‌ات را بگیری و همه را از شمشیر بی‌غلافت بترسانی، تو می‌آیی برای احقاق همه حقوق از دست رفته بشر که در سینه کتاب‌ها و زبان مدعیان مانده است، می‌آیی تا بشریت را به نهایت برسانی تا همه چیز و همه کس را در جای قرار دهی و این طفل خودخواه را به بلوغ اندیشه و معرفت برسانی، آری چه روزگار قشنگی‌ است وقت آمدنت، روزگاری که هم تو ما را می‌بینی و هم ما تو را می‌بینیم و آن روز است که پرچم عدالت تو در جهان برافراشته می‌شود و آن مدینه فاضله‌ای که آرزوی همه نسل‌ها بوده و هست و محقق می‌شود.

تو امام زمان و زمینی که هر کس تو را نشناسد از دنیا برود به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است و هر کس منتظرت نباشد گویی که از قافله هستی جدا مانده است، پس از یوسف زمان در این بازار حسن فروشی کلاف سردرگم و بی‌بهای عمر مرا قبول کن و مرا نیز در ردیف خریداران و دلدادگانت بپذیر ...

 

« مرا دریاب که دل دریایی من بی تو مرداب است»





تاريخ : سه شنبه 12 خرداد 1394برچسب:, | | نویسنده : مقدم |